سارا جهانیسارا جهانی، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

سارا مامان بابا

تولد سه سالگی

1390/10/25 12:48
نویسنده : بابای سارا
1,714 بازدید
اشتراک گذاری

روز 14 تیر هر سال جزء شاد ترین روز های زندگی ماست چون فرشته زیبای ما زندگی دنیایی اش رو درکنار ما آغاز کرده و مارا شاداب و خوشحال و امید وار به زندگی کرد.امسال که سومین سال تولد سارا بود ما برنامه ای دیگر در نظر گرفتیم و اون این بود که با جشنی کوچک در روز تولد او ، جشن اصلی را موکول به روز 24 تیر و حضور بابا جون در تهران کنیم.بنابر این با تدارکاتی مفصل مثل تغییر اسباب و اساسیه منزل از تلویزیون تا مبل وفرش گرفته تا تغییر دکور خانه به پیشواز تولد با 10 روز تاخییر سارا رفتیم.روز 22 باباجون و عمه خانوم (عمه مامان سارا) به تهران اومدند و در روز پنج شنبه به زیارت بانو حضرت معصومه رفتیم و سپس مسجد جمکران رفتیم.از صبح جمعه مامان تدارکات مربوط به اشپزخانه را کاملا و به زیبایی انجام داد و خانه را به کمک خاله ها و زن دایی تزیین کرد.ساعت 12 برای دریافت غذا به رستوران رفتم و برای بچه ها سورپرایز پیتزا رو گرفتیم.تا ساعت 13 همه مهمان ها اومده بودند و بعد از صرف نهار سارا خانم به آرایشگاه رفت و عروسکی شد و ساعت حدود 15 عروس خانم تشریف اوردند با کف و سوت مهمانان.فوق العاده شده بود .

بابایی به همراه عمو محسن برای تحویل کیک رفتیم شیرینی فروشی لاریسا توی مرکز خرید الماس ایران و شمع رو خریدیم .سارا با دیدن کیک که انتخاب خودش بود کلی پای کوبی کرد.کیک رو وقتی روی میز گذاشتیم همه به سلیقه دخترم آفرین گفتند و کسری هم با انگشت زدن به کیک حسابی جلب توجه می کرد و نزدیک بود با سر بره توی کیک.

انگشت کسری

از سرعت عمل سارا توی فوت کردن شمع کیک خیلی خوشم اومد.سرعت فوت کردنش حتی اجازه نفس کشیدن به دیگران رو نداد.تعدادی عکس با حضور عروس خانم گرفته شد.بعد نوبت دادن کادو ها بود که کادو خاله سپیده که یه خرس کوچک بود باعث ذوق کردن بیش از اندازه سارا شد و همه متعجب از اینکه انگار سارا اصلا عروسک نداره.خاله ها و دایی کادویشون پول بود، باباجون و مامان جون یه دست بند خوشگل داد و عمه جون هم یه عروسک دختر زیبا داد و علی و تارا  یک صندل خوشگل دادن و کسری هم کار فرهنگی کرده بود و نرم افزار  مخصوص کودکان آورده بود و اما مهیار یه پیراهن  خوشگل قرمز رنگ آورده بود که سریعا توسط سارا پوشیده شد.یعنی دخترم لباس عروسی که براش خریده بود درآورد و لباس جدید را پوشید.بعد هم سارا خانم بعد از انجام رقص چاقو با آهنگ نازنین ناز نکن و همراهی تمامی فعالین عرصه هنر  اقدام به بریدن کیک نمودند و مامانی کیک رو به دهن سارا و بابای و خودش گذاشتن و مرحله خوردن کیک به انجام رسید.در ادامه نیز تقاضا برای پخش مجدد آهنگ نازنین ناز نکن بالا گرفت و مراسم هنر نمایی ادامه یافت تا اینکه مامان سمیه تدارکات انجام گرفته رو رو نمایی کرد و مهمانان را با البالوی یخ زده و سالاد ماکارونی و غیره غافلگیر کرد به نحوی که همه منتظر یه چیز دیگه بودند و دل از مراسم و نازنین ناز نکن نمی کندند.در این لحظه بود که تارا از خواب بیدار شد.سارا که از صبح زود بیدار بود و حسابی هم با هنر نمایی خودش دیگران را وادار به هنر نمایی کرده بود حالا فقط می خواست بخوابه .جالب بود ابتدای مراسم تولد سارا سراغ یک به یک خاله ها و عمه ها می رفت و تقاضای هنر نمایی می کرد.ساعت 19 جشن به پایان رسید و سارا به تختش رفت و مهمان ها هم به خونه هاشون اما 2 ساعت بعد برای حنابندان پسر خاله مامان سمیه به سمت شهرک کیانشهر رفتیم.روز یک شنبه باباجون و عمه خانم بعد از اینکه عروسی خواهرزاده مامان جونی در روز قبل رو رفتند وتوی بازار تهران هم خرید کرده بودند به سمت شمال رهسپار شدند.سارا بعد ازظهر توی بغل بابای خوابید .صبح دوشنبه بعد 4 روز قشنگ و بیاد موندنی دوباره سارا می ره مهد کودک.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)