سارا جهانیسارا جهانی، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

سارا مامان بابا

کلاس اولی ام

مهر امسال خیلی زیبا است ،اخه سارا کوچولوی ما الان کلاس اولی شده و می ره مدرسه.خیلی خوشحال بودی برعکس روز های رفتن به مهد خیلی شاداب بیدار شدی و رفتی کار هات رو انجام دادی زود لباس پوشیدی و رفتی مدرسه. یه هفته هم مامانی مرخصی گرفته تا با هات خونه بمونه و بهت خوش بگذره. روز 31 شهریور روز جشن شکوفه ها بود و لباس مدرسه پوشیدی و با هم سه تایی رفتیم مدرسه بانو امین تو خوشحال و ما هم مثل تو انگار خودمون داریم می ریم مدرسه. تو رفتی توی کلاست نشستی و ما رفتیم تا مدیران مدرسه سخنرانی کنند.بعد گفتند برید ببین کلاس بچه ها چه شکلیه و اسم کلاست نرگس بود و تو توی ردیف سوم از سمت راست نشسته بودی کنار دیوار رو بروی در کلاس. اسم معلمت خانم معل...
2 مهر 1393

دندون شیری

سال نو بر همه دوستان عزیز مبارک باشه. امیدوارم سال   خوبی در پیش داشته باشید. سارا سال جدید را با یک حادثه جالب شروع کرد دندون شیریش افتاد.امسال ما لحظه تحویل رو توی خونه خودمون بودیم و به خونه بابا بزرگ های سارا  نرفتیم. روز اول فروردين راه  افتاددیم به سمت شمال در روز دوم عید سارا گفت دندون اش زیاد تکان می خورد ودارد می افتد. بابا جون گفت، بزار ببینم. بعد با دست دندون سارا رو در  آوردند بعد سارا دید از دهنش خون می آید اونوقت بود که فهمید. چه کلاهی سرش رفته است، شب از فرشته. مهربان خواستم برایش بازی شطرنج رو ببارد  کلی ذوق داشت   ...
8 فروردين 1393

سارا به مدرسه می رود

حدود یک ماهه که مامان سمیه دنبال یه مدرسه خوب و نزدیک می گرده تا سارا رو توی پیش دبستانی ثبت نام کنه.آره دخترم دیگه بزرگ شده و دیگه نباید بره مهد .مامان سمیه می گه ببین بابا چقدر زود گذشته که دخترمون موقع مدرسه رفتنش شده. بالأخره بعد از کلی پرس و جو و سؤال از همکاران یک مدرسه که به صورت مجتمع بود یعنی برای دبستان تا دبیرستان دانش‌آموز می‌پذیرفت رو انتخاب کردیم و امروز ساعت 8.30 وقت دادند تا مصاحبه رو با دخترم انجام بدند.استر سی داشتم که نگو انگار خودم قراره کنکور دارم.سر خیابان دولت مجتمع بانو امین جایی بود که قراره سارا دانش‌آموز بشه.مربی پرورشی ابتدا از سارا خواست تا باهاش صحبت کنه.بعد از 15 دقیقه سارا خندان او مد پایین و ...
22 خرداد 1392

سارا آدم برفی می سازه

اين بار ٣ تا عكس زمستوني از سارا مي ذارم.عكس اول سارا يه آدم برفه درست مي كنه به اين بزرگي.خب بچه ام سردش بود و امكانات نداشت و اسه همين چشم آدم برفيش رو دونه گل و دماغش رو با شاخه و دهنش رو با برگ درخت درست كرد .خيلي هم قشنگ شده.من هم اصلا كمكش نكردم. يه روز برفي مامان سارا نبود و رفته بود ماموريت .من و سارا هم رفتيم اطراف تهران،نمي گم  كجا رفتيم .واي چه برفي مي باريد.سارا اومد پايين و اين هوا برف رو برداشت كه بابا رو بزنه اما عجب گوله برفي بود هنوز يادم مياد خنده ام مي گيره.چه حرصي داشت كه به من بزنه بچه من باباتم.از عكسش معلومه كه چقدر از دست من عصباني بود و مي خواد من رو برفي كنه.من كه فرار كردم.     ...
11 دی 1391