سارا جهانیسارا جهانی، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

سارا مامان بابا

باغ گوگولو ها

1391/6/16 10:54
نویسنده : بابای سارا
250 بازدید
اشتراک گذاری

با شروع اجلاس سران جنبش عدم تعهد و اعیاد نم ما هم طبق معمول راهی لاهیجان شدیم.اما ایندفعه اوضاع کمی فرق می کرد هدف از رفتن تعمیر خانه پدری بود و از سوی دیگه خاله ها که نقل مکان کرده بودند و رفته بودنند قزوین نیز با ما نبودند.سارا پشت راحت نشسته بود و بازی می کرد و نقاشی می کرد.سارا روز سفر خونه پیش بابایی موند و مهد نرفت بنابراین حسابی توی راه خوابش می اومد.بعداز اینکه دید با آب خوردن خوابش نمی پره شروع به زنگ زدن به تمامی اعضا خانواده کرد و اطلاع رسانی در مورد سفر.حسابی کلافه بود و می خواست زودتر برسیم.گوشی رو بده یه زنگ دیگه به بابا جون بزنم اخرین جمله قبل از خواب رفتن بود.سری به خونه بابام زدیم که حسابی هم خونه و هم صاحب خونه بهم ریخته بودند.ظهر روز بعد سارا توی حیاط بازی میکرد که گفتم بریم به باغ کنار خونه وکمی انجیر بخوریم سارا وقتی به باغ رسیدیم برگشت گفت اینجا که جنگل قوقولوها است.منظور مرغ و خروس های بود که توی باغ بودند.رفتیم انجیر خوردیم و بعد قارچ های که زیر درختها در اومده بودند رو سارا کند و با خوشحالی برای مامانش که داشت آشپزی می کرد توضیح داد.دیگه در این روزها سار سری به جنگل قوقولوها می زد.توی حیاط شیر آبی بود وسارا رو با اب شیر خیس کردم اول گریه کرد ولی وقتی روی خودم هم ریختم اومد شیلنگ از من گرفت و شروع به ریختن آب روی من کرد فقط می خندید و آب می پاشید.بعد نوبت من شد سعی می کرد از من دور بشه ولی باز خیس می شد .هوا گرم بود و شرجی این بازی مورد پسند هر دوتای ما بود.سه روز بعد از ظهر ها این کار رو می کردیم.علی و تارا و کسری هم اومدند.دیگه سارا وقتش رو با بچه ها می گذروند.باغ قوقولو ها رو به همه معرفی کرد و قارچ ها رو نشون داد.روز پنج شنبه که بارون گرفت بچه ها چتر به دست توی حیاط می چرخیدند و می خوندند "بارون بارون بارونه هه" و می رقصیدند. ما توی این ۵ روز وقت برای رفتن به دریا رو نداشتیم.شب چهار شنبه رفتیم عروسی خاله آمنه سارا سنگ تمام گذاشت.دایی سجاد بالاخره زندگی تاهلی خودش رو شروع کرد و خونه رهن کرد.گریه های سارا برای نرفتم به تهران نه به خاطر دوری از شمال بلکه برای ترس از خوابیدن توی ماشین بود.ما هم روز جمعه اومدیم تهران تا مزه ترافیک رو بچشیم.۹ ساعت مسیر ۴ ساعته طول کشید.سارا هی خوابید وهی بیدار شد ولی باز نرسیدیم.ساعت ۱ رسیدیم حالا سارا نمی خوابید و کارتون می خواست بچه ام یه هفته کارتون ندیده بود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)