سارا جهانیسارا جهانی، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

سارا مامان بابا

پارک ارم

1390/5/10 7:15
نویسنده : بابای سارا
551 بازدید
اشتراک گذاری

روز ها از پی هم می گذرند و سارا بزرگ تر و شیرین تر می شه.این روز ها وقتی دنبالش مهد می رم از دوستاش که مثلا رفتند پارک می گه و به دوستاش پز لباس ها و وسایل خونه و اسباب بازی هاش رو می ده.سارا برای بزرگ شدن عجله داره .هر روز دست هاش رو می زنه به سقف ماشین و می گه ببین بابا شهرام من بزرگ شدم .دم در خونه برق راه پله رو روشن می کنه و می گه من بزرگ شدم.یادم می اد وقتی برای اولین بار بلند شده بود و تونسته بود روی پا هاش بمونه چقدر ذوق زده بود حالا با روشن کردن برق راه پله خوشحاله.این رسم روزگاره که پدر و مادرها پیر می شن و بچه ها جوان و بزرگ. بابا شهرام شب چهار شنبه خونه نبود و سارا پیش مامان و خاله ها بود و به قول مامان دختر خیلی خوبی بود ومامان براش جایزه در نظر گرفت بریم پارک ارم.بابا وقتی از در تو اومد سارا بغل باز کرد و گفت بابا بریم ارم.بعد حمام و استراحت و یه خواب خوب به خواسته اون اجابت کردیم و رفتیم ارم.حدود ساعت ۸ شب رسیدیم به پارک و خاله ها به سمت وسایل خطرناک و بابایی و مامانی به همراه سارا به سمت قسمت بازی های کودکانه.سارا به سمت بازی ها می دوید و بعد از اینکه هر بازی تمام می شد می پرسید حالا من چی بشینم.از مرغابی و چرخبال و ماشین سواری تا کشتی صبا رو نشت و باز هم می گفت من چی بشینم.وقتی سوار کشتی صبا شد فکر کردیم می ترسه به همین دلیل ما هم سوار شدیم.جیغ های که می زد باعث شد تا کل بچه ها هم جیغ بزنند البته بگم گریه نمی کرد فقط جیغ می زد و می خندید.وقتی تموم شد گفت حال چی بشینم گفتیم دیگه توی سن شما چیزی نیست برگشت به سمتی نگاه کرد و گفت جرق وبلک ما برگشتیم دیدیم چرخ فلک هم هست تا نوبت ما بشه هی می گفت بریم بشینیم دیگه.از اون بالا برای دایش که علاقه خاصی به این وسایل داره زنگ زد و چشش رو درآورد.برای خاله ها از اون بالا دست تکون داد.شام رو مهمون خاله ها بودیم با کباب ترکی.در پایان مامان و بابا سرسره خوردند البته بابا به جای سارا که از ارتفاع سر سره ترسیده بود رفت .توی راه سارا خوابید و صبح ساعت ۱۱ از خواب بیدار شد.برای اولین بار توی این سه سال.شنبه همه چیز رو برای خانم صالحی(مربی مهد)تعریف کرد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

رونیا
25 مرداد 90 9:43
سلام من رونیا هستم یک سال ازت کوچیک ترم وبلاگ قشنگی داری به من هم سر بزن راستی نظر یادت نره با اجازت لینکت کردم توهم خواستی من را لینک کن دوستت دارم دوستم
روژین
27 مرداد 90 9:26
سلام من روژینم من خواهر رونیا موفرفریم به منم سر بزنین نظر یادتون نره من 11 سالمه سارا جان دوستت دارم می بوسمت سارا