سارا جهانیسارا جهانی، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

سارا مامان بابا

شکوفه های گیلاس

1390/4/13 12:34
نویسنده : بابای سارا
243 بازدید
اشتراک گذاری

هر سال در چنین روزهای کشورهای شرق آسیا جشنی به عنوان جشن شکوفه های گیلاس دارند که عکسهای این جشن زیبا رو می شه توی اینترنت دید و یا گاهی خبری از اون خوند.توی سال های اخیر جشن لاله توی جاده کرج به چالوس درروستای گرماب منطقه گچسر برگزار می شه. ولی فکر نمی کنم جشنی برای شکوفه های گیلاس داشته باشند چیزی که امید به زندگی رو با دیدنش زیاد می کنه.ما توی پاییز سری به فشم و منطقه آهاررفته بودیم و زیبایی های اون هنوز توی ذهن ما بود.روز جمعه ای تصمیم گرفتم سری به اون منطقه بزنیم چون فکر می کردیم درخت های گیلاس اون منطقه الان باید شکوفه کرده باشه.به همین دلیل یه لباس خوشکل تن سارا کردیم  و بقول خودش عروسش کردیم و راهی شدیم و متاسفانه به علت ترافیک نتونستیم به اون سمت بریم و به سمت شهر لواسان رفتیم که البته زیبا شده بود و زیبا.باغهای گیلاس اینجا هم بود یادم نبود پارسال کلی گیلاس لز اینجا خریده بودیم و یادم نبود توی لشکرک خدمت کرده بودم و گیلاس خورده بودم از توی پادگان.خاطرات بود که یادم می اومد ولی زیبایی این بهار رویایی توی باغ پر از شکوفه های گیلاس همه چیز رو گرفته بود درختانی پر از گل .رفتیم توی باغی که عده ای نشسته بودند یعنی اجازه ورود داده شده بود.سارا هم ذوق زده شده بود و زیر هر درختی یا روی شاخه هم می خواست عکس بگیره و جالب این بود که به ما می گفت از کدوم زاویه عکس بگیرم تا زیباتر بیفته .سارایی که همواره در عکس گرفتن باهاش مشکل داشتیم.دخترم فهمیده بود که قرار خوشکل بشه.بهار و این شکوفه ها اون رو به ذوق اورده بود.نمی خواست بریم و می خواست توی باغ قدم بزنه.من توی شهری بدنیا اومدم که به داشتن طبیعتی فوق العاده مشهوره و عنوان عروس رو بروی آن گذاشته اند.ولی زیبایی های بهار درهر منطقه جذابیت خودش رو داره و فرق می کنه و این بهار برای ما دلچسب بود و شیرین

 سن یکسالگی سارا توی جاده چالوس عکسی با شکوفه های گیلاس

ساعتی توی اون باغ ها قدم زدیم و عکس گرفتیم.نمی خواستم بیام ولی خاله های سارا می خواستند سریال ستایش رو ببینند .ما هم برگشتیم با زیبایی که جلوی چشمم بود و سپاسی که خدا داشتم به خاطر نعمت های که به ما عطا کرده بود و شرمنده از نفهمیدن قدر این نعمات.سارا شاد بود ومی خندید چون لباس عروس پوشیده بود با گلها عکس گرفته بود .ما خوشحال بودیم چون سارا شادشده بود و ما عاشق تر به هم و زندگی با هم و خاله هاش خوشحال بودن به خاطر اینکه ترافیک نبود و ما به ستایش رسیدیم فارغ از ستایش خدای عشق و زیبایی.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)