برف پاییزی و تولد مهیار
هرسال هم زمان با عید قربان ما برای حضور در در مراسم باباجونی به سوخته کوه می رویم.ساعت ٥ غروب راه افتادیم.باران شدیدی در گرفته بود و هواسرد بود ولی باید می رفتیم و رانندگی توی این باران مرا سر ذوق آورده بود و راحت تر از همیشه مسیر را طی کردم البته سارا فقط تا کرج بیداربود بقیه مسیر را تا خانه خواب بود.نیمه شب مادر زنم فسنجان و شیرین خورشت برای ما درست کرده بود و من دومی رو چون خیلی به ندرت درست میشه خوردم.این خورشت زمانی غذای عروسیهای منطقه بود.با مرغ و الو وپیاز درست می شه و طعمی شیرین دارد.سارا فسنجان را مثل سوپ می خورد.ما اون شب نفهمیدیم سارا خانم کی خوابید و بعد ازخواباندن باباجونی و خاله ها از مامان جونش پلو تخم مرغ خواست و نوش جان کر...
نویسنده :
بابای سارا
13:28